به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه عارف در مقام ِكُن مقيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه عارف محيی عظم رميم است
مقام ِكُن سر قلب سليم است مقامی اعظم از عرش عظيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كهعارف صاحبخلق عظيم است
نه صرف لفظسينو لام وميم است سلامی گر ترا قلب سليم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه قبض و بسط براصل قويم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كهآناصحابكهفاست ورقيم است
هم استصغار هر امر عظيم است هم استحقار هر خطب جسيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است گرت فتحی ز فتّاح عليم است
چه آنرا مرگ او اصل جحيم است مرا اين روح و جنّات نعيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه خود حبّ بقا امر حكيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است تجلّیها چو صرصر تا نسيم است
خدا هم بر صراط مستقيم است صراط رب ورا سرّی عظيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است دوايی را كه درمان مشتقيم است
كه آدم ايمن از ديو رجيم است كه بينی نطفه ای درّ يتيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است سراسر آنچه قرآن كريم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه عقل اندر صراط مستقيم است
قياسات تو هم يكسر عظيم است چرا كه اهرمن با تو نديم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كنوزی كان الف و لام و ميم است
همه وسواس از ديو رجيم است عدوی آدم از عهد قديم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه در عالم امام، لطف عميم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است ظهوری كز حديث و كز قديم است
بدانی پس خزائن لام و ميم است ز بسمالله الرّحمن الرّحيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است دلی كو اعظم از عرش عظيم است
تجلّی گاه مانند نسيم است كهزو نه جسم وجانرا لرز و بيم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است دلی با دل حميم ا ست و سليم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه عارف فارغ از امّيد و بيم است
ز تقديم عزيز است و حليم است كه شكلش همچو عرجون قديم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است تمثّل ها كه در قلب سليم است
پناه بر حق ز شيطان رجيم است خريدار دل و قلب سليم است
به بسمالله الرّحمن الرّحيم است كه آدم ايمن از ديو رجيم است
***********************************************************************
واژه نامه :
مقيم = ثابت و پابرجا سقيم = بيمار قويم = راست و درست، معتدل و خوش قامت صرصر = باد تند
عميم = هر چه فراهم گردد و زياد گردد كُن = شدن محيی = احيا كننده رقيم = نوشته شده، نامه
حميم = خويش، خويشاوند، دوست عظم = استخوان صميم = هر چيز خالص، محض كنوز = گنجها
استصغار = كوچك شمردن استحقار = حقير داشتن جسيم = بزرگ و تنومند جحيم = دوزخ، جهنّم
قياس = اندازه گرفتن نديم = هم صحبت، هم نشين قبض = گرفتن بسط = وسعت دادن
عرجون = چوب خوشه خرما خطب = حال و شأن
9/ شهریور /1401